نویسنده:
ترنم باران
خاندان حضرت محمد(ص) وروحیات شخصی ایشان
قبیله آن حضرت وقومیت او از بنی هاشم است، یعنی همان
تیره عرب که در شجاعت وسخاوت و پاکی واصالت در بین همه
قبائل مشهور بوده اند موقعیت خاص اجتماعی بنی هاشم و
اعتبار آنان از جنبه های فضیلت(در سطح اکثریت با مقایسه به قبائل
دیگر عرب) تا آنجا بود که انتساب به آن قبیله افتخار بود وعامل سرافرازی
بشمار می آمد حضرت محمد(ص) ازچنین قبیله بوده است و اما ازنظر
خانواده وپدر ومادر، آن بزرگوار فرزند عبدالله آن جوان نیک سرشت
و زاده آمنه بانوی پاک عرب است.
عبدالله پدر گرامی آن حضرت از جوانان خوشنام وپاکدامن بنی هاشم بود
که زیبائی را با نجابت وپاکی را با اصالت درهم آمیخته بود، او با دوشیزه ای
با فضیلت که عفت وحیا را با تقوای فراوان توامان داشت یعنی آمنه ازدواج
کرد و از آن پیوند فرخنده آن ثمره بدست آمد که از نظر انسانی در اوج کمال قرار
گرفت وآسمان فضیلت را خورشید وار روشن ساخت.
آری پیامبر گرامی اسلام (ص) از آن دودمان با فضیلت واز چنان خاندانی با
اصالت تولد و در مهدی چون دامان عبدالمطلب و ابوطالب جد وعموی بزرگوار
خویش نشو ونما یافت. یعنی مجموعه مقدسی که اگر در سراسر جزیرة العرب
جستجو می کردند از آن اصیل تر وپاک تر سراغ نمی شد.
واما از جنبه های شخصی وروحیاتی که آن حضرت دارا بود این تاریخ پر محتوای
زندگی آن بزرگوار است که از توصیف غنی و از کمالات بشری سرشار است:
پاکی ، صفا، خیرخواهی، شجاعت، بخشش وجود، بزرگواری و وقار، راستگوئی
و امانت، ادب و حیا، نجابت واصالت وخلاصه همه آنچه را که می توان« کمال»
به حساب آورد از مسائلی بود که در زندگی آن بزرگوار آشکارا بچشم می خورد
تا آنجا که نه تنها نزدیکان و دوستان بلکه حتی کینه توزان و دشمنان او نیز به
این حقیقت ها اعتراف داشتند.
آری شایستگی انسانی واوج کمالات آن بزرگ مرد تا آنجا بود که می توان
گفت این« قولی است که جملگی برآنند» وحقیقتی است که همه تواریخ جهان
از دوست گرفته تا دشمن برآن گواهی می دهند.
امین امت یا معصوم از گناه
برای دست یابی به این واقعیت که پیامبر اعظم (ص) چگونه از یک مصونیت کامل
اخلاق ویا عصمت برخوردار بوده است کافی است تا ما به تاریخ و زندگی نامه
آن بزرگوار بطور اجمال نگاهی بیفکنیم.
تاریخ حیات چهل ساله و پر افتخار حضرت محمد(ص) پیش از رسالت آسمانی
وی که از همان ابتدای ولادت تا آخرین لحظه ها در دسترس است
گواهی است روشن بر اینکه چگونه آن بزرگوار در آن محیط نامساعد ومنحط
نه تنها توانست دامن خویش را از همه ناپاکیها وگناهان مهم وچشم گیر
پاک بدارد بلکه بخوبی موفق گردید که در رعایت همه جنبه های
فضیلت وکمال و دوری جستن از هر نوع انحراف وفساد
زبانزد عام و خاص شود تا آنجا که حتی در فضای آلوده وتیره جزیرة العرب
نزد همه کس به « امین » ملقب شده بود و مورد اعتماد
همگان قرار گرفت و این اعتماد تا آن حد وسیع بود
که گاهی در بحرانی ترین لحظه ها، آنجا که می رفت تا شعله های
جنگ و اختلاف برافروخته شده و برادر کشی در بین قبائل آغاز گردد
حضرت محمد(ص) تکیه گاه معنوی وانسانی قریش بوده است تکیه گاهی که
برای حل پیچیده ترین مشکلات اجتماعی قبائل عرب از آن حضرت
استمداد کرده و با آرامش خاطر به وی اعتماد می نمودند.
محمد (ص) درجایگاه داوری
این حادثه که درجریان بنای جدید کعبه اتفاق افتاد می تواند درجه پاکدامنی
وحسن سابقه واعتماد شدیدی که براثر آن تمام قبائل مکه نسبت به پیغمبر اسلام (ص)
قبل از دوران نبوت وی داشتند بخوبی نشان دهد،تاریخ آن واقعه چنین است:
بزرگان مکه درصدد برآمدند تا خانه خدا را وسعت دهند و بر طول وعرض
آن بیفزایند از این نظر دست بخرابی آن زدند وآن را بار دیگر پی ریزی نمودند تا به
نصب حجر الاسود رسیدند. در این جا اختلاف بین چهار قبیله بزرگ مکه شروع گردید و
هریک می خواست تا حجر با دست آنان نصب شود وافتخارآن برای همیشه از قبیله آنان باشد.
کار این مخاصمه بالا گرفت تا آنجا که بالاخره شمشیرها ازنیام بیرون آمد
و همه آماده نبرد شدند تا بتوانند با استفاده از قدرت و زور به آرزوی خود رسیده وخواسته خویش
را عمل سازند.
تمام قبائل به جوانان وجنگجویان خود آماده باش دادند وصفوف خود را برای پیکار منظم ساختند.
بزرگان قبیله بنی عبدالدار با طایفه بنوعدی هم پیمان شدند و متحد گردیدند
وهم اینها بودند که قدحی از خون سرشار کرده و داخل
مسجد الحرام آوردند و دستهای خود را در آن
قدح فرو بردند وسوگند یاد کردند که تا جان در تن دارند
از پای نایستند و اجازه نصب حجر به قبائل دیگر ندهند.
بوی خون از فضای مکه بخوبی به مشام می رسید وهرآن ممکن بود جنگی
خونین آغاز گردد، جنگی که پایان آن نامعلوم بود واگر درمی گرفت صدها جوان زبده و
نیرومند عرب درآن میان بخاک وخون کشیده میشد وتنها یک قبیله
فاتح باقی می ماند که آن هم طبعا صدها کشته و مجروح از خود بجای می گذاشت.
چهار روز وضع مکه این چنین بود تا بالاخره در روز پنجم بزرگان قریش شورا کردند تا راه حلی
برای این مشکل مهم بیابند و از برخورد خصمانه قبائل با یکدیگر جلوگیری کنند وآن محیط را از آن
وضع انفجار آمیز نجات بخشند. در میان آنان ابوامیة بن مغیره که از همه سالخورده تر
و مسن تر بود گفت این جنگ را واگذارید و این راه حل را بپذیرید که هر کس
نخست از باب بنی شیبه هم اکنون درآید در میان شما قضاوت کند
و درباره این واقعه رای بدهد.
بزرگان قریش همگی این رای را پسندیده و آن را پذیرفتند دراین هنگام تمام
گردنها کشیده شد وهمه چشمها بسوی باب بنی شیبه نگران گردید تا اولین کس را که
از آنجا درآید به سمت داوری در بین خود برگزینند. ناگاه دیدند حضرت محمد(ص)
از در آمد و داخل مسجد گردید، در اینجا عکس العمل روسای قبائل این بود
که متفق الکلمه گفتند« ما بدانچه محمد امین گوید رضا دهیم»
آن حضرت هم بخاطر آن که افتخار حمل ونصب حجر در قبیله خاصی باقی نماند
و از این راه آتش کینه قبائل دیگر نسبت به آن قبیله شعله ور نگردد طرحی عالی
انتخاب کرد که مورد تحسین همگان قرار گرفت بدین صورت
که عبای خود را بر روی زمین پهن نمود
وسنگ را در وسط آن جای داد
آنگاه از هر قبیله فردی را انتخاب فرمود تا هریک گوشه ای از عبا را بردارند
وبدین صورت حجرالاسود بکمک همه قبائل حمل شد تا به
محل نصب آن رسید،در آنجا آن حضرت به نمایندگی از تمام قبائل سنگ را نصب فرمود،
وبه آن غائله بزرگ خاتمه بخشیدند.
در این داستان که تاریخ وقوع آن قبل از بعثت پیغمبر اسلام (ص) است بخوبی می توان درجه
اعتماد همه قبائل عرب را نسبت به آن بزرگوار مشاهده کرد.
مردی که در محیط کاملا فاسد و آلوده پرورش یافت بود توانست با آن حد پاکدامنی
و فضیلت خود را حفظ نماید که همه کس او را امین می خواندند وکاملا بوی اعتماد داشتند تا آنجا
که هنگام ورود آن حضرت از باب بنی شیبه به مسجد بزرگان قبائل وهمگی مسرور گشتند و او را
بعنوان یک داور عدالت پیشه و« محمد امین» مورد استقبال قرار دادند ومتفق الکلمه
گفتند« ما بدانچه محمد امین گوید رضا دهیم».
آری پیامبر بزرگ اسلام (ص) در دوران پیش از رسالت خود در آن جو
آلوده و فاسد آن چنان زیستند که پاکی و پاکدامنی وی مورد گواه همگان بوده است
در حالی که آن بزرگوار قبل از بعثت حتی دریک مورد سابقه سوء و یا خیانت
داشتند این خود کافی بود تا دشمنان وی آن سابقه را بصورت حربه ای برنده علیه آن حضرت
بکار برند تا با نشر و اشاعه آن بر اعتبار و حیثیت اجتماعی او لطمه وارد ساخته و از این
طریق سدی نیرومند در راه رسیدن آن بزرگوار به هدفهای تربیتی و از انسانیش بوجود آورند.
اما این تاریخ سراسر جهان است که نشان می دهد هیچ یک از دشمنان سرسخت
و کینه توز آن سفیر آسمانی چنین ادعائی را نداشت و گناهی را به آن
بزرگوار نسبت نداد و این خود شاهدی است گویا که عصمت ومصونیت کامل اخلاقی آن حضرت
را اثبات می کند. زیرا ما می دانیم که دشمنان پیامبر عزیز اسلام برای مبارزه با وی
از هر وسیله ای استفاده می کردند. ولی در این هیچ گاه زندگی
گذشته آن حضرت را به میان نکشیده و روی آن تکیه ننمودند با آن که اگر سابقه
سوئی در کار بود این عامل می توانست بصورت بسیار موثری مورد استفاده آنها قرار گرفته و از
آن بهره بردارند.
|