سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

 ● تلاشهای مداوم پیامبر(ص) در احیای دین خدا پنج شنبه 85 آذر 2 - ساعت 1:14 صبح

نویسنده: ترنم باران

همچنانکه او برای انجام فرمان تو خود را آماده نمود،

و در راه رساندن پیام وحی تو جسم و بدن خود را آماج هرگونه

سختیها و ناراحتیها قرار داد،

و در دعوت مردم به سوی تو با خویشاوندانش آشکارا به مخالفت

برخاست، وبرای خشنودیت با خاندان و قبیله اش به نبرد وکارزار

پرداخت، و در راه احیاء دین تو از خویشاوندانش که اسلام را قبول

نداشتند دوری جست،‏ و از همه نزدیکان خود بخاطر انکار دین تو

فاصله گرفت، و با همه کسانی که حتی از نظر قبیله و خویشاوندی

دور بودند بخاطر اجابت دعوت نزدیک شد،

و در راه تو با دورترین مردم طرح دوستی برقرار کرد،‏

و با نزدیک ترین خویشان دشمنی نمود،

و در راه رساندن پیام تو خود را به زحمت و مشکلات فراوانی مبتلا

ساخت،‏ و در راه دعوت به دین تو خود را به رنج و سختی افکند،

و بیشتر اوقات خود را در راه نصیحت و پند کسانی که اهلیت پذیرش

دعوت تو را داشتند گذراند،

و بخاطر دین و آیین تو مهاجرت به شهر غربت نمود، و از وطن مورد

علاقه اش ، و از محل تولد وجایگاهی که با آن مانوس بود به خاطر

تکریم دین تو و یاری خواستن برای غلبه بر اهل کفر به سرزمین

دور هجرت نمود،

تا اینکه فتح وپیروزی که درباره دشمنانت خواسته بود بدست آورد.

و آنچه درباره دوستان و مومنین تو می اندیشید انجام گرفت،

پس در حالی که به مدد و کمک تو یاری می جست و با ناتوانی

خود به کمک و یاری تو نیرو و قوت می گرفت بر علیه دشمنانت

قیام نمود،‏پس با آنها در میان خانه هاشان جنگید،

و به منازلشان حمله برد، تا امر و فرمان تو آشکار و کلمه ات

(دعوت به اسلام) بلند آوازه گردد گرچه مشرکان از آن کراهت

داشتند.

 

                                            صحیفه سجادیه - الدعا الثانی -فی الصلوة علی رسول الله


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● پیرمرد بهشتی پنج شنبه 85 آذر 2 - ساعت 12:11 صبح

نویسنده: ترنم باران

 

انس می گوید:روزی درمحضر رسول اکرم(ص)

نشسته بودیم ،حضرت به طرفی اشاره کرد و فرمود:

عنقریب مردی از این راه می آید که اهل بهشت است.

طولی نکشید که پیرمردی از آن راه رسید در حالیکه 

آب وضوی خویش را با دست راست خشک می کرد و

به انگشت دست چپش نعلین خویش را آویخته بود.

پیش آمد و سلام کرد. فردای آنروز وهمچنین پس فردا،

رسول اکرم(ص) همان جمله را تکرار کرد و همچنین

پیرمرد از راه آمد.

عبدالله بن عمرو بن عاص که هر سه روز در مجلس

حضور داشت و سخن نبی گرامی را شنیده بود تصمیم

گرفت با وی تماس بگیرد و از عبادات واعمال خیرش آگاه

 گردد و بداند چه چیزی او را بهشتی ساخته و باعث رفعت

معنویش شده است. از پی او راه افتاد وبه وی گفت من

از پدرم قهر کرده ام و قسم یاد نموده ام که سه شبانه روز

بملاقاتش نروم. اگر موافقت می کنی به منزل شما بیایم

و این مدت را نزد تو بگذرانم. پیرمرد قبول کرد. پسر

عمرو بن عاص به خانه او رفت و هر شب درآنجا بود.

عبدالله می گوید: در این سه شب ندیدم که پیرمرد برای

عبادت برخیزد و اعمال مخصوص انجام دهد فقط موقعیکه

در بستر پهلو به پهلو میشد ذکر خدا می گفت.

او تمام شب را می آرمید و چون فجر طلوع می کرد برای

نماز صبح برمی خاست، اما در طول این مدت از او درباره کسی

جز خیر و خوبی سخنی نشنیدم.

سه شبانه روز منقضی شد و اعمال پیرمرد آنقدر در نظرم ناچیز آمد

که می رفت تحقیرش نمایم ولی خود را نگاهداشتم.

موقع خداحافظی به او گفتم که بین من و پدرم تیرگی وکدورتی

پدید نیامده بود برای این نزد تو آمدم که سه روز متوالی از نبی اکرم(ص)

درباره ات چنین و چنان شنیده بودم، خواستم تو را بشناسم و از

عبادات و اعمالت آگاه گردم. اکنون متوجه شدم عمل بسیاری نداری

نمی دانم چه چیز مقام تو را آنقدر بالا برده که پیامبر گرامی درباره ات

سخنانی آنچنان گفته است.

پیرمرد پاسخ داد جز آنچه از من دیدی عملی ندارم. پسر عمرو بن عاص

از وی جدا شد و چند قدمی بیشتر نرفته بود که پیرمرد او را صدا زد و گفت:

اعمال ظاهر من همان بود که دیدی اما در دلم نسبت به هیچ مسلمانی

کینه و بدخواهی نیست و هرگز به کسیکه خداوند به او نعمتی عطا

نموده است حسد نبرده ام.

پسر عمرو بن عاص گفت: همین حسن نیت و خیرخواهی است که تو

را مشمول عنایات و الطاف الهی ساخته و ما نمی توانیم این چنین

پاکدل و دگر دوست باشیم.

                                                       مجموعه ورّام- ج1 ص126


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● پندها...(عذاب دروغگو) چهارشنبه 85 آذر 1 - ساعت 11:42 عصر

نویسنده: ترنم باران

 

روزی رسول اکرم (ص) فرمود

دیشب درخواب دیدم که مردی نزد من آمد وگفت برخیز، برخاستم.

دو مرد را دیدم که یکی ایستاده و در دست خود چیزی شبیه به عصای

 آهنین دارد و آن را بر گوشه دهان مرد دیگری که نشسته است فرو

می برد به اندازه ای فشار می دهد تا میان دو شانه اش میرسد

آنگاه بیرون آورد و درطرف دیگر دهان او را داخل می کند ، طرف اول

خوب می شود این قسمت دیگر را هم مانند قبلی پاره می کند

به آن شخص که مرا حرکت داد گفتم این چه کسی است و برای

چه اینطور عذاب می کشد، گفت این مرد دروغگو است که در

قبر او را تا روز قیامت اینطورر کیفر می دهند.

                                                      منتهی- ج1ص338


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● استوار چون کوه(1) جمعه 85 آبان 26 - ساعت 9:26 عصر

نویسنده: ترنم باران

" فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل... ."(احقاف/35)

خدای تعالی پیامبر خود را به پایداری و استقامت امر می کند: پایداری و استقامتی که پیامبران صاحب عزم و اراده و ثابت قدم دارا هستند، رسول خدا فرمان خدا را از جان پذیرفت و اطاعت کرد و مثل اعلا و نمونه کاملی از ثبات و استقامت گردید، تاریخ زندگانی آن حضرت سراسر، از پایداری و ثبات، حکایت می کند. هر ورقی برگرفته شود، شاهدی کافی و گواهی محکم برای این سخن خواهد بود و اگر کسی بخواهد به طور کامل از استقامت آن وجود مقدس بحث کند، باید تاریخ حیات آن حضرت را از آغاز تا انجام بیان کند، زیرا هر ورقش دفتری از ثبات و استقامت می باشد. دراین مقاله قصد داریم در کلاس درس استقامت و استواری نبی مکرم اسلام که در مقابل شدائد، همانند کوه، استوار بود، زانوی ادب زده واز این اسوه استقامت و مقاومت،استواری و ثبات را بیاموزیم.

تکلیف انحصاری

امام صادق (ع) می فرماید:

" خداوند تعالی پیامبر خود را به تکلیفی مکلف ساخت که هیچیک از بندگانش را قبل از آن حضرت به چنین تکلیفی مکلف نفرمود. پیامبر اسلام را مامور فرمود با تمام مشرکان جهان به جهاد بپردازد و اگر یاوری نیافت به تنهایی به نبرد با کافران قیام کند."

آن گاه امام صادق(ع) این آیه شریفه را تلاوت کرد:" فقاتل فی سبیل الله (ص) لا تکلف الا نفسک..."(نساء/84)؛ پس در راه خدا پیکار کن؛ جز عهده دار شخص خود نیستی.

آن حضرت را به چنین فرمانی عظیم و سهمناک فرمان دادن کشف از شایستگی فوق العاده لیاقت بزرگی می نماید و می رساند که آن وجود مقدس، لایق ترین و قوی الاراده ترین افراد بشر بوده است، چون تا خداوند عالم توانایی اطاعت امر را در کس نبیند، او را بدان فرمان نمی دهد. رسول اکرم فرمان حضرت حق را به کار بست و استقامتی نمود که نظیر آن دیده نشد.

ثروت حضرت خدیجه

رسول خدا محترم ترین فرد قریش از لحاظ خانوادگی و موقعیت شخصی به شمار می رفت ولی دستش از ثروت خالی بود، تهی دستان هنگامی که به مال و منال می رسند چون مزه تهی دستی را چشیده اند آن را سخت نگه داری می کنند و بسیار عزیزش می دارند و آن را به آسانی از کف نمی دهند. هنگامی که حضرت خدیجه اموال خود را در اختیار آن وجود مقدس گذاشت، آن حضرت تمام آن را در راه خدا و تبلیغ رسالت الهی صرف نمود؛ مال نزد همه کس عزیز است، ولی در نظر آن حضرت، دین خدا عزیزتر بود و راه خدا را بر هوای نفسانی خود مقدم داشت و پای بر آن چه خود می خواست گذارد و آن چه خدا فرموده و خواسته بود، آن را انجام داد.

مبارزه با خویشان

از موارد استقامت آن حضرت که بسیار بسیار ناگوار و مشکل بود، بلکه نزد مردمان آن عصر محال شمرده می شد مبارزه با خویشان و نزدیکان است. قرابت و خویشاوندی در نظر عرب خیلی اهمیت دارد و در عصر جاهلیت به حد اعلای از اهمیت رسیده بود، چه بسا برای آن که یک تن از عشیره کشته شده بود، دودمان عشیره قاتل بر باد می رفت، جنگ" بسوس" که چهل سال در عرب دوام یافت، از روی عرق و حمیت و رگ خویشاوندی برخاسته بود. رسول خدا خویشتن پرستی را کنار گذاشت و جز خداپرستی راه دیگری نپیمود. با منتهای علاقه و محبتی که به خویشان خود داشت و از کوچک ترین آزاری که به آن ها می رسید، آزرده خاطر می گشت، ولی هر کدام که از خداپرستی منحرف بودند، نزد آن حضرت ارزشی نداشتند. در جنگ بدر هنگامی که عباس عموی آن حضرت اسیر شد و او را در بند کردند، صبحگاهان معلوم شد که آن حضرت از شدت تاثر برای شنیدن ناله های عباس شب را به خواب نرفته بود، ولی در عین حال از گناه عباس درنگذشت و او را با اسیران دیگر یک سان دید .

ابولهب عموی دیگر آن حضرت چون اسلام نیاورده بود و در اذیت و آزار مسلمانان می کوشید، مورد نفرت آن حضرت قرار داشت چند آیه قرآن نیز در نکوهش او نازل شد، ولی فرزندان او عتبه و معتب را- که دختران آن حضرت را روی دشمنی با اسلام طلاق داده بودند- هنگامی که در فتح مکه اسلام آوردند، نوازش فرمود و آن ها از بس با آن حضرت بد کرده بودند، از آن وجود مقدس حیا می کردند، ابوسفیان بن حارث، پسرعموی آن حضرت تا اسلام نیاورده بود، مورد لطف آن حضرت واقع نشد، ولی هنگامی که مسلمان شد، مورد عنایت واقع گردید.

ابوسفیان به واسطه آزار بسیاری که در زمان کفرش به آن حضرت رسانیده بود، تا آخر عمر از شرم به روی آن حضرت نگاه نکرد. در جنگ بدر قسمتی از سپاه کفار را بنی هاشم تشکیل می دادند، حتی پرچم هم داشتند، آن حضرت آنان را مانند دشمن انگاشت و با آن ها از در جنگ درآمد، با آن که فرمود: قریش آن ها را به زور و فشار و بر خلاف میل، به جنگ آورده اند.

بیگانگان نزدیک

هنگامی که بیگانگان ایمان می آوردند، مورد مهر آن حضرت بودند و از خویشان و نزدیکان بی ایمان عزیزتر بودند، هر کس ایمان نمی آورد از آن حضرت دور بود، اگر چه نزدیک ترین کسانش بود و هر کس ایمان می آورد نزدیک بود، هر چند دورترین بیگانگان بود.

وحشی حبشی، قاتل خیانت کار عموی عزیز آن حضرت هنگامی که اسلام آورد از خون او درگذشت و از انتقام خون عمویش حمزه صرف نظر کرد.

جنازه سعد بن معاذ

رفتاری که آن حضرت با جنازه سعد بن معاذ نمود، رفتاری است که شخصی، با عزیزترین خویشانش می کند، بدون ردا و با پای برهنه جنازه سعد را تشییع فرمود و پیوسته چپ و راست جنازه را می گرفت، برگرد آن می گشت، پیش از آن که جنازه را وارد قبر کنند آن حضرت وارد قبر شد و سعد را وارد قبر کرد، آن گاه او را لحد نمود و خشت بر لحد او چید و درزهای خشت را گرفت، سپس خاک بر آن ریخت، این نبود جز آن که سعد ایمان کامل داشت و گرنه فامیلی میان سعد- که سید قبیله اوس در مدینه بود- و میان آن حضرت- که سید قبیله بنی هاشم در مکه بود- وجود نداشت، خویشان آن حضرت که اسلام می آوردند از دو جهت مورد مهر بودند، ولی همگی آن ها در حقوق سهم غنایم و خطرات در مهالک، با دیگر یاران آن حضرت، یک سان بودند و ابدا ترجیحی بر دیگران نداشتند.(1)

1. ابن سعد، طبقات الکبری، ج3، ص 433، ط دار بیروت.

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● استوار چون کوه (2) جمعه 85 آبان 26 - ساعت 9:26 عصر

نویسنده: ترنم باران

رد تقاضای فاطمه عزیز

عایشه می گوید:

" نزد فاطمه ، عزیزترین شخص نزد پیامبر، خدوت رسول خدا(ص) شرفیاب شد، در حالی که دست های مبارکش از کثرت کار آبله زده بود، تقاضا کرد که یکی از اسیران را برای خدمت کاری به او مرحمت کند آن حضرت نپذیرفت و فرمود:" آن ها را می فروشم و صرف مسلمانان فقیر می کنم".

علی(ع) به فدای دین

علی (ع) را که عزیزترین مردان نزد او بود، در تمام خطرات و مهالک جلو می فرستاد و در طول حیات آن حضرت، موردی یافت نمی شود که محبتش چیره شده باشد و علی را از جنگ بازدارد. هنگامی که در جنگ خندق خواست کسی به جنگ عمرو بفرستد و دو بار علی(ع) برای رفتن به جنگ تن به تن عمرو، داوطلب شد پیامبر از آن جلوگیری فرمود از آن نظر بود که مردانگی علی(ع) و از جان گذشتگی و فداکاری او را به یاران خود بنماید و معلوم سازد که در میان آن ها کسی به فضیلت و شرافت علی(ع) نیست. وقتی که در هر سه بار جز علی(ع) کسی ندای پیامبر را پاسخ نگفت و هیچ کس آماده دفاع از هجوم پهلوان نامی عرب نبود، علی را به نبرد او فرستاد.

جنگ بدر

در جنگ بدر که نخستین جنگ مهم اسلام است، عزیزترین کسانش؛ یعنی علی، حمزه عمویش و عبیده(پسرعمویش) را از اول وارد نبرد کرد و هیچ به خاطر شریفش راه نیافت که این ها عزیزان من هستند و شاید در جنگ کشته شوند، خوب است که از مهاجران دیگر بفرستم.

سوره برائت

موقعی که علی(ع) را یکه و تنها برای قرائت سوره برائت به مکه فرستاد، نیندیشید که این جوان در مکه دشمنان بسیاری دارد، اهل مکه با او دشمن خونی و منتظر روز انتقام هستند، برای علی(ع) که نور دو چشم من است، این سفر خطر دارد، خوب است شخص بی طرفی را بفرستم تا علی از این مهلکه نجات یابد آری، هر چند علی(ع) نزد او عزیز و گرامی بود، ولی فرمان خدا عزیزتر و گرامی تر بود، دیگران شایستگی این سفر را نداشتند و علی(ع) باید این پیام را ببرد، هرچند کشته شود.

هجرت از مکه

دیگر از سختی هایی که آن وجود مقدس دید و استقامت کرد،آوارگی و هجرت از وطن اصلی خود بود. هر کس بر حسب انس فطری و طبیعت خود وطن خود را دوست می دارد و تا مجبور نشود، از آن هجرت نمی کند، چون که از وقت به دنیا آمدن با آن آب و خاک انس گرفته و با آن آب و هوا پرورش یافته است و جدایی از آن جا برای او سخت و ناگوار خواهد بود. کسانی که از وطن دورند، هنگامی که باز می گردند، نشاط و فرح بی پایانی در خود احساس می کنند، هیچ کس به خودی خود بدون اجبار و اکراه از وطن خویش هجرت نمی کند و تا علتی از قبیل: طلب مال، جاه، آسایش بیش تر، فرار از دشمن یا مرض و بیماری رخ ندهد، وطن رسول خدا قطع نظر از آن که زادگاه و پرورش گاه آن حضرت بود، از جهت آن که زمین مقدسی نیز بود و خانه خدا در آن قرار داشت، بسیار مورد علاقه آن وجود مقدس بود. پنجاه و سه سال نیز با آن آب و خاک انس گرفته بود؛ لذا هجرت از مکه بر آن حضرت بسیار ناگوار آمد. سیزده سال در برابر آزار و اذیت های اهل مکه مقاومت فرمود و چون اهل مکه شایسته چنین رسالتی نبودند و با تمام قوا مانع از پیش رفت اسلام می شدند و آن چه از ایشان ساخته بود، در آزار آن حضرت و مسلمانان دریغ نمی کردند، دیگر طاقت و توانایی برای مسلمانان نمانده بود؛ لذا با شدت علاقه ای که به مکه داشت از آن جا هجرت کرد. عبدالله حمراء می گوید:

" در موقعی که آن حضرت از مکه خارج می شد، بعد از سوار شدن به مرکب خویش، مکه را مخاطب قرار داد و چنین گفت: به خدا سوگند بهترین و محبوب ترین زمین ها نزد خدا هستی و اگر من به ناچار رانده نشده بودم، هر آینه از تو بیرون نمی آمدم و تو را ترک نمی کردم."

سخت گیری اهل مکه

اهل مکه در دشمنی با آن حضرت کوتاهی نمی کردند، در کوچه و بازار و مسجد از استهزا و سنگ پرانی و نظایر این ها کوتاهی نمی کردند، هر جا مسلمانی را پیدا می کردند، حتی الامکان از شکنجه او دریغ نداشتند، هنگامی که آن حضرت و بنی هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند، کفار مکه تصمیم گرفتند مقاومت منفی را بر مبارزات مثبت دیگر خود بیفزایند، خرید و فروش و سایر معاملات را با بنی هاشم ممنوع کردند، همه گونه ارتباطات را با بنی هاشم قطع نمودند، روزها می گذشت که آن وجود مقدس و سایر بنی هاشم غذایی به دستشان نمی رسید، از گرسنگی برخود می پیچیدند، اگر کمک های شبانه بعضی از یاران و نزدیکان نبود، اگر کوشش های کودکی که هنوز پانزده سال نداشت، نبود که شب ها در میان خار و خاشاک به مکه می آمد و مخفیانه غذا برای محصوران می آورد و گاهی غذا بر دوش داشتن او توام با زد و خورد و جراحت برداشتن از کفاری بود که مانع از بردن غذا بودند.  اگر استقامت رسول خدا و تقویت روحی محصوران از طرف آن حضرت و لطف خدا نسبت به آن ها نبود، همگی می مردند و این سختی ها در برابر دریای استقامت آن وجود مقدس ناچیز بود.

همه می گویند: شکم گرسنه دین نمی فهمد، خردمندان گفته اند که: نخست باید گرسنه را سیر کرد، آن گاه با او سخن گفت، چون گرسنه چیزی نمی فهمد.

پرکاری آن حضرت

استقامتی که آن حضرت در برابر کار و کثرت مشغله از خود نشان داده است، موجب حیرت و تعجب خردمندان می باشد، اگر بخواهیم برای روح خستگی ناپذیر، یک مصداق حقیقی پیدا کنیم، جز آن وجود مقدس مصداقی ندارد. اگر کاری که مردان پرکار انجام می دهند، را با کارهایی که آن حضرت انجام می داد مقایسه کنیم نسبتی میان آن ها نیست؛ هنگامی که آن حضرت به مدینه هجرت فرمود بیش تر اوقات آن حضرت در جنگ می گذشت، مشغول تهیه مقدمات جنگ بود و در عین حال به تعلیم مسلمانان می پرداخت، مشغول تنظیم تشکیلات اسلام بود، به امور قضایی مسلمانان نیز رسیدگی می کرد، رفع حوایج مسلمانان می نمود، کسانی را به این سو و آن سو برای تبلیغ اسلام و احکام الهی اعزام می داشت، سپاهیانی به جنگ کفار گسیل می کرد که عدد دفعات آن به هفتاد رسید، وحی بر آن حضرت نازل می شد، فقرا و بیچارگان را دست گیری می فرمود، سفیرانی به اطراف می فرستاد و سفیران خارجیان را می پذیرفت، جواب سؤالات دینی و اجتماعی و فلسفی مسلمانان و کفار را می داد.

و به عبارت دیگر: آن حضرت، هم قوه مقننه بود، هم قوه قضائیه و هم قوه مجریه؛ هم فرماندهی کل قوا را داشت، هم استاد و معلم مردم بود. هم عابد و زاهد بود، هم مرد جنگ و نبرد. هم در پنج وقت امام جماعت بود، هم واعظ و خطیب، و علاوه بر تمامی این کارها- که به جز جنگ همه را در مکه نیز داشت، زخم زبان و استهزا و سخریه دشمنان و جاهلان را نیز تحمل می فرمود. و تک تک این کارها را نیز به طوری، خوب انجام می داد که گویی هیچ کار دیگری ندارد و تمام افکار خود را صرف آن کار کرده است تا آن را به طوری منظم و صحیح انجام دهد که هیچ گونه خلل و نقصی نداشته باشد.

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

<      1   2   3   4   5      >

 ● ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

صلوات بر محمد (ص)
[عناوین آرشیوشده]

 

 

 

 

دوشنبه 103 اردیبهشت 10

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c
 

 

پیوندهای روزانه   

[79]
ترنم باران [83]
[آرشیو(2)]

 

درباره خودم   

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

لوگوی وبلاگ   

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

جست‌و‌جو در متن وبلاگ   


 

نوشته‌های قبلی   


در ستایش رحمة للعالمین
محمد (ص) می آید
نبوت خاصه یا رسالت آسمانی حضرت محمد صلّی الل
سندهای آسمانی رسالت حضرت محمد (ص)
اعجاز قرآن از جنبه های گوناگون
پندها...( فرمانده نادان)
استوار چون کوه
پیامبر اکرم (ص) از نگاه امام صادق علیه السلام
پندها...( عذاب دروغگو)
پیرمرد بهشتی
تلاشهای مداوم پیامبر(ص) در احیای دین خدا
اخلاق پیامبر (ص) را می توان شمرد؟
پاسخهای پیامبر (ص) به شمعون راهب
پیامبر به سلامت باشد
السلامُ علیکِ ایتها المظلومةُ الممنوعةُ حَقُها

 

 

اشتراک در خبرنامه   


 

با ارسال فرم فوق می‌توانید از
به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.