سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

 ● استوار چون کوه (3) جمعه 85 آبان 26 - ساعت 9:24 عصر

نویسنده: ترنم باران

مبارزه همه جانبه

مبارزه دامنه دار و شدیدی که آن حضرت شروع کرده بود و لحظه ای از آن دست بردار نبود. یکی از چیزهایی است که عقول را متحیر کرده است و موجب می شود همگی سر تسلیم در برابر این نیروی بزرگ و این اراده آهنین فرود آورند این است که: آن حضرت مبارزه همه جانبه ای داشت؛ با یهودی، با نصرانی، باگبر و مجوس مبارزه می کرد، با بت پرست، با ستاره پرست، هم با سفید پوست، هم با سیاه پوست در نبرد بود؛ هم با ارباب مخالف بود، هم با نوکر؛ هم با زن مخالفت داشت، هم با مرد؛ هم با پیر در جنگ بود، هم با جوان؛ هم با اعتقادات قلبی و باطنی مردم مخالف بود، هم با رفتار خارجی؛ به طور کلی آن حضرت یک تنه با تمام حرکات و سکنات خلاف و ضد توحیدی افراد مخالف بود، زنده باد چنین حمیت عالی و چنین عزم راسخی که کوه های آهن و فولاد در برابرش خرد می شوند.

عبادت آن حضرت

گفته شد آن حضرت با آن کار و کثرت مشغله، عابد و زاهد بود اگر کسی به عبادات آن حضرت بنگرد از تعجب انگشت به دندان خواهد گزید زیرا عبادات آن حضرت به حدی است که اگر کسی بگوید بیش تر اوقات عمر آن حضرت به عبادت خدا گذشته، گزافه نگفته است. از آن طرف اگر کارهای دیگر آن حضرت را بنگریم می بینیم که 24 ساعت برای ایشان کم بود و وقت فارغی برای عبادت نداشته است. عبادات آن حضرت عباداتی بسیار سنگین بود که دیگران از آن گونه عبادت عاجز بودند. ده سال بر روی  پا، خدا را عبادت نمود، به حدی که پاهای مبارکش ورم کرد و رنگ چهره نازنینش زرد شد، تا آن که از طرف خدای تعالی این آیه شریفه نازل شد:

" طه. ما انزلنا علیک القرآن لتشقی.(طه/1و2)؛ ما قرآن را بر تو نفرستادیم که در عبادت ما به سختی بیفتی.

ساعت خوش آن حضرت ساعتی بود که در برابر پروردگار می ایستاد و عبادت و پرستش می نمود.

امام جعفر صادق(ع) می فرماید:

" آن حضرت در آغاز بعثت به قدری روزه می گرفت که گفته می شد: او روزه است و افطار ندارد و سپس آن قدر مفطر بود، به حدی که گفته می شد: روزه نمی گیرد، سپس از این روش دست برداشت و یک روز در میان، روزه می گرفت، پس از آن، این روش را تبدیل به روش دیگری کرد."(2)

و در عین حال با تمام این گرفتاری ها، شوهر و همسرخوبی برای زنانش بود، به طوری که هیچ یک از حقوق آن ها را پایمال نمی کرد، پیوسته زبانش در ذکر خدا بود، در هر نشست و برخاستی چندین مرتبه تسبیح و تهلیل خدا را می نمود و در عین حال، به منزل یارانش می رفت و از بیماران عیادت می کرد؛ عجب آن است که زراعت هم می نمود و درخت خرما می کاشت. استقامتی که آن وجود مقدس در برابر صدمات و اذیت هایی که به پیکر شریفش وارد می آمد، یکی از دشوارترین استقامت هاست؛ آن حضرت آسودگی واستراحت را از خود سلب کرده بود و در برابر انجام دادن فرمان خدا آن ها را چیزی نمی شمرد.

ثبات در جنگ

در تمام مهلکه ها، ثابت قدم ترین سپاهیان خود بود، در هیچ نقطه ای از نقاط حساس جنگ دیده نشد که آن حضرت قدمی به عقب بردارد. هر نقطه ای که جنگ خطرناک تر و خونین تر بود جایگاه آن حضرت آن جا بود . امیر مؤمنان علی(ع) با آن که به دلیری و شجاعت بی مثل است می فرماید:

" وقتی آتش جنگ بسیار افروخته می شد و کار بر ما سخت می گردید، به رسول خدا پناه می بردیم."

ثبات آن وجود مقدس بهترین تقویت روحی برای یارانش بود. کسانی که از میدان جنگ می گریختند، بر اثر استقامت آن حضرت بار دیگر به میدان باز می گشتند. هنگامی که کفار با سنگ، دندان آن حضرت را شکستند، از شدت درد بی هوش شد، ولی در اراده خلل ناپذیرش تاثیری نکرد، ثبات قدمش بیش تر و پایداری اش فزون تر گردید. در موارد مختلف، از جراحات وارده بر تن مبارکش خم به ابرو نمی آورد، وقتی که آن حضرت را سنگ باران کردند، از پاهای مبارکش خون روان شد.

از آغاز بعثت ساعت خوش نداشت و روی استراحت و آسایش را ندید؛ پیوسته در شکنجه و عذاب به سر می برد، اگر اندکی در روش خود تخفیف می داد، این مشقت ها و سختی ها را نمی دید، کفار بارها خواستند که حضرت اندکی در تبلیغ اسلام تخفیف دهد، تا آن ها دست از اذیت و آزار بردارند، ولی آن وجود مقدس بالاتر از آن بود که به خاطر آسایش و استراحت، در اقدام خود سستی کند، ناراحتی ها و شکنجه ها را تحمل می نمود و با جدیت به روش خود ادامه می داد.

مقاومت در برابر اهانت

پایداری و استقامتی که آن حضرت در برابر بی احترامی ها و جسارت ها نمود نظیر و مانند ندارد، کوچک ترین بی احترامی، مردان بزرگ و با اراده را از هدف باز می دارد، بسیاری از مردم، به احترام و حیثیت خود بیش تر از جان خود علاقه دارند، دست از جان خود می کشند، مبادا به آن ها بی احترامی شود، ولی پیامبراکرم از این مردمان نبود، در راه هدف مقدسش، از همه احترامات و جاه و جلال، چشم پوشید و در برابر همه بی احترامی ها و استهزاها پایداری کرد، این خارهای مغیلان که بر تنش می رفت، در عزم او تاثیری نداشت، قریشیان هر جا که می رسیدند، آن حضرت را استهزا می نمودند، کودکان عرب در پی آن حضرت، هیاهو می کردند و بی احترامی به آن حضرت به جایی رسید که شکمبه خون آلود گوسفندی را بر سر آن بزرگوار افکندند که صورت مبارکش رنگین شد. پیراهن های خود را تاب می دادند و به گردن آن حضرت می انداختند و آن وجود مقدس را از این سو به آن سو می کشیدند. تمام این رنج ها را بر خود هموار می نمود. و کم ترین خللی، در عزم راسخش روی نمی داد.

از ستم کفار قریش، به عشیره ثقیف پناه برد، پناهش ندادند، به بنی عامر پناه برد، پناهش ندادند، به ربیعة الفرس پناه برد، پناهش ندادند. من نمی دانم چه می گذشت بر آن حضرت هنگامی که به آن دونان پست فطرت پناه می برد و آن بدصفتان به چنین وجود مقدسی، پناه نمی دادند. ای کاش به همین پناه ندادن اکتفا می کردند و آن مهمان عالی قدر را سنگ باران نمی کردند تا از شدت درد و تابش آفتاب بر زخم هایی که سنگ ها بر بدن مبارکش وارد آورده بود، به سایه دیوار باغی پناه برد، نه کسی بود که بر زخم های او مرهم نهد، نه دوستی که درد دل خود را به او گوید، نه یاوری که آن اراذل و اوباش را از او دور کند، ولی خدای توانا بزرگ ترین پناه او بود، او دوست و یاوری و هدف و مقصودی جز خدا نداشت، طبیب و پرستار و آرزویی جز خدا نداشت.

فرمایش امام سجادعلیه السلام

امام سجاد(ع) در بیان استقامت آن حضرت چنین می فرماید:

بارالها! برمحمد، امین وحیت و برگزیده از آفریدگانت و پسندیده از بندگانت، درود فرست که پیشوای رحمت و قافله سالار خیر و کلید برکت است، هم چنان که او برای انجام فرمان تو جان خویش را به مشقت انداخت و تن خود را در معرض شکنجه و آزار قرار داد و در راه دعوت به تو، با کسان خود درافتاد و برای خشنودی تو، با ایل و تبارش جنگید و در راه زنده کردن دین تو، از خویشانش برید و چون آن ها دین تو را انکار کردند نزدیک ترین بستگانش را از خود دور کرد و دورترین مردم را، برای تسلیم بودنشان به فرمان تو، به خود نزدیک ساخت و به خاطر تو، با بیگانگان، از در دوستی درآمد و با نزدیکان و خویشاوندان از در دشمنی، و جان خود را برای رسانیدن پیام تو، فرسود و برای دعوت به آیین تو خسته نمود و به خیرخواهی حق پرستان، مشغول داشت.

و از زادگاه و محل آسایش خود، دست کشیده و به دیار غربت، هجرت نمود؛ برای آن که دین تو را ، عزیز گرداند و به یاری تو، بر کافران حمله آورد تا آن چه، برای دشمنانت خواسته بود، به وقوع پیوست و آن چه برای دوستانت در نظر گرفته بود، انجام شد، پس در حالی که از تو کمک گرفته و ناتوانی خود را به یاری تو، نیرومند کرده بود، بر آنان بتاخت و با آن ها تا آسایشگاه خانه هاشان جنگید و تا نقطه استراحتشان، لشگر کشید تا دین تو آشکار و سخنت بلند مرتبه گردید، گرچه مشرکان را خوش نیامد و بر آنان ناگوار بود."(3)

2. بحارالانوار، ج16، ص 270.

3. صحیفه سجادیه، دعای دوم.

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● پندها... ( فرمانده نادان) جمعه 85 آبان 26 - ساعت 9:22 عصر

نویسنده: ترنم باران

رسول اکرم (ص) لشکری را برای ماموریتی تجهیزنمودند،

مردی را بفرماندهی گمارد و به سپاهیان دستور داد از او اطاعت کنند

و اوامرش را اجرا نمایند. فرمانده درآغاز مسافرت به آزمایش عجیبی دست زد.

برای آنکه از درجه اطاعت سربازان آگاه شود با مراتب فهم و درک آنانرا

تشخیص دهد یا برای هدف دیگر، دستور داد آتشی افروختند و به آنها امر کرد که

خویشتن را در آتش بیفکنند. بعضی از سربازان، خود را برای اجرا

دستور مهیا ساختند، گروهی این دستور را نادرست تلقی نمودند و

از اطاعت سرباز زدند.

سرباز جوانی گفت در تصمیم عجله نکنید تا به رسول اکرم(ص) مراجعه نمائید،

اگر آن حضرت دستور فرمانده را تائید کرد و به آتش

رفتن را امر فرمود اطاعت نمائید و داخل آتش شوید.شرفیاب شدند و

شرح جریان را بعرض رساندند.حضرت فرمود : اگر در آتش رفته بودید هرگز از آن خارج

نمی شدید یعنی برای همیشه جهنمی می بودید.

سپس فرمود اطاعت، در کارهایی جائز است که به حکم عقل وشرع

پسندیده و مستحسن باشند و کسی حق ندارد از مخلوقی در معصیت خالق اطاعت نماید.

                                                                                               مجموعه ورّام،جلد1، صفحه51


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● اعجاز قرآن از جنبه های گوناگون پنج شنبه 85 آبان 25 - ساعت 12:58 صبح

نویسنده: ترنم باران

بحث وبررسی درباره چگونگی اعجاز قرآن در همه عصرها و زمانها و برای

همه تیره ها و نژادها موضوعی است که شرح آن به نوشتن دهها جلد کتاب قطور نیاز دارد

و تازه اگر چنین کاری انجام پذیرد انسان می بیند که « هنوز اندر خم یک کوچه است»

ولی با اینحال از آنجا که گفته اند ما لا یدرک کله لا یترک کله  

 

اعجاز قرآن از نظر فصاحت وبلاغت

یکی از جنبه های نیرومند اعجاز قرآن مسئله فصاحت وبلاغت است.

زیرا قرآن در عصری از جانب خداوند نازل گردید که ادبیات عرب در اوج عظمت

خود بوده است.شعرای نامی وخطیبان تازی زبان اشعاری سروده و خطابه هایی ایراد

می کردند که از جنبه فصاحت وبلاغت سخت شگفت انگیز بود وگاهی چند شعر در بین آنها

تا آن حد گیرا و دلنشین بود که آنها را بر پرده ای نوشته و بر دیوار کعبه آویزان می کردند.

درآن روزگار افکار عربستان تنها متوجه« ادبیات» بود وفصحاء وبلغاء و دربین آنها «طبقه ممتاز»

جامعه بودند تا آنجا که مدح وثنای مردم بی دریغ نثار آنها میگردید.

علامه مرحوم شیخ جواد بلاغی در این باره می نویسد:

جامعه عرب که دعوت جهانی اسلام از بین آنها شروع گردید از انواع علوم وصنایع

که در آن روز شایع بود تهی بودند وتنها دانش آنها آشنائیشان به ادبیات عرب

و فن فصاحت وبلاغت بوده است.

درچنین محیط آماده و دربین مردمی که تنها رشته تخصصی آنها فن ادبیات و فصاحت وبلاغت

است، پیغمبر عزیز اسلام کتاب آسمانی خویش را در درست گرفت و آن را بعنوان

سند و دلیلی قاطع بر نبوت خود در برابر آن مردم قرار داد.

کتابی که حروف و کلمات یعنی مصالح اولیه آن همان حروف و کلماتی است که

در اختیار همگان قرار داشت با این حال عظمت آن از نظر فصاحت وبلاغت تا آنجا فوق العاده

و عجیب بود که دنیای عرب را در دریائی از حیرت توام با احترام فراوان فرو برد.

این کتاب آسمانی با آنکه بارها با صراحت تمام تازیان را به مبارزه با خویش دعوت

کرده به آنها گفته بود اگر می توانید« سوره ای مانند قرآن » بیاورید با این حال همگی

به عظمت قرآن و عجز خود از مقابله و معارضه با آن اعتراف نموده اند.

روسای قریش و رهبران کفر وضلالت در جزیرة العرب که با آمدن پیامبر عالیقدر اسلام

بر منافع نامشروع و موجودیت پلید و شیطانی و استثماری خود سخت احساس خطر کرده بودند

یعنی آنهایی که سالیانی دراز با سرنوشت مردم و تمام شئون انسانی آنها بازی

می کردند و غارتگرانی که عمری در پناه قدرت و زور به چپاول و یغماگری اشتغال داشتند

اکنون با طلوع خورشید تابناک اسلام و مکتب عدل جهانی وی پایه های پوشالی قدرت خویش را در

حال فرو ریختن دیدند، درصدد برآمدند تا از تمام امکانات خود برای جلوگیری از پیشرفت

کلمه «حق» استفاده نمایند واجازه ندهند تا حضرت محمد (ص) برای پیشبرد مقاصد انسانی

و جهانی خویش قدمی به جلو بردارد. برای انجام این هدف آنها از هیچ عمل غیر انسانی فرو گذار

نکرده و امتناع نورزیدند، پیغمبر را به جنون متهم کردند، او را دروغگو خواندند،

ساحر و جادوگرش نامیدند، وی را به مرگ تهدید کردند، در محاصره اقتصادی قرار دادند،

از مکه به شعب ابیطالب تبعیدش نمودند ، او را آزردند ، سنگ به سویش رها کردند، بارها وی را

سخت مجروح ساختند و آنگاه هم که به مدینه هجرت فرمود هر روز سدّ تازه ای در برابر

آن بزرگوار ساخته و پیکارهای خونین علیه وی بوجود آوردند، جنگها کردند،

کشتند و کشته دادند در حالیکه فرستاده بزرگ خداوند حضرت محمد (ص)

از همان ابتدای کار با صراحت تمام به آنان اعلام فرموده بود که برای مقابله با اسلام کافی است

تنها سوره ای مانند این قرآن بیاورند تا وی دست از ادعای نبوت بردارد

ولی آنها بخوبی می دانستند که این کار عملی نیست و از این راه نمی توان به

پیکار علیه آن حضرت برخاست و سوره ای مانند قرآن آورد.

قرآن اعراب را به مقابله با خود می خواند

تحدی قرآن از نظر فصاحت وبلاغت و دعوت این کتاب مردم جزیزة العرب

را برای مقابله با خود در سه مرحله انجام گردید.

در مرحله اول قرآن چنین می فرماید:

« قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجِنُ عَلی اَن یاتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ‏ لا یاتُونَ

بِمِثلِهِ وَ لو کانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهیراً»

«اگر جن و انس اجتماع کنند وپشت به پشت یکدیگر داده وبخواهند مانند این قرآن بیاورند نمی توانند»

در این مرحله قرآن ملت عرب را دعوت کرده است تا کتابی مانند آن بیاورند ولی

در مورد دوم از این حد تنزل کرده و از آنها خواست تا اگر می توانند تنها ده سوره مانند قرآن

بیاورند آنجا که می فرماید:

« اَم یَقُولونَ‏ افتَراهُ قُل فَاتُوا بِعَشرِ‏ سُوَرِ مِثلِهِ مُفتَرَیاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دوُنِ اللهِ‏ اِن کُنتُم صادِقینَ»

«پیامبر! آیا این مردم می گویند که قرآن از جانب ما نیامده و تو آن را به دروغ بما نسبت می دهی؟

به آنها بگو اگر شما می توانید ده سوره مانند این کتاب بیاورید و بجز خداوند هرکه میخواهید در این

به یاری بطلبید اگر راست می گوئید»

درمورد سوم از دومین مرحله هم تنزل فرموده، و از آنها خواست که اگر می توانند تنها یک سوره

مانند این کتاب بیاورند در حالیکه بعضی از سوره های قرآن (مانند سوره  توحید و عصر)

از دو سطر تجاوز نمی کند!!! قرآن در این باره خطاب به آنان می فرماید:

« وَ اِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَلنا عَلی عَبدِنا فَاتُوا بِسوُرَة‍ٍ مِن مِثلِهِ‏ وَادعُوا

شُهَدائَکُم مِن دوُن اللهِ‏ اِن کُنتُم صادِقینَ . فَاِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتقوُا النّارَ الّتی ِ وَ

قوُدُها النّاسُ وَ الحِجارةُ اُعِدَت لِلکافِرینَ»

« شما (ای مردم عرب) اگر در آسمانی بودن این کتاب که ما بربنده خود(پیغمبر)

فرو فرستادیم تردید دارید سوره ای مانند آن بیاورید وگواهان خود را هم (بجز خداوند) در

این راه به کمک بخواهید اگر راست می گوئید ولی اگر نتوانستید -ونخواهیدتوانست- پس برحذر

باشید از آتش (دوزخ) که آتش گیره های آن آدم ها وسنگها هستند وآن آتش برای کافران آماده گردیده است»

در این آیه با آن که قرآن مردم را دعوت کرده است تا تنها یک سوره مانند آن بیاورند با این حال

جزیرة العرب همچنان در انجام آن عاجز ماند درحالیکه اگر آنها می توانستند و توانائی

انجام این کار را داشتند دیگر برای مبارزه با اساس اسلام وپیروزی

قاطع بر پیامبر آن احتیاجی نبود تا با رنجهای فراوان آن همه

جنگهای خونین در برابر آن حضرت بوجود آورده

و صدها نفر از جوانان نیرومند خویش را طعمه شمشیر سازند.

آری اینجاست که عظمت اعجاز قرآن درفصاحت وبلاغت در جامعه دیروز عرب

بخوبی آشکار میگردد.

فصاحت وبلاغت قرآن اعجازی دائمی است

در اینجا ممکن است جمعی تصور کنند که اعجاز قرآن از نظر فصاحت وبلاغت

تنها در چهارده قرن قبل و منحصر به آن عصر بوده است ولی اکنون دیگر این

جنبه از اعجاز اهمیت وعظمت خود را از دست داده است!

درحالیکه این فکر کاملا نادرست است زیرا تحدی قرآن و دعوت این کتاب انسانها را

که اگر می توانند سوره ای مانند آن بیاورند به آن عصر محدود نبود

بلکه تا هم اکنون و تا پایان این جهان هم این ندای آسمانی همچنان با صدای رسا

اعلام می کند که :

« وَ اِن کُنتُم فی رَیبٍ‏ مِمّا نَزَلنا عَلی عَبدِنا فَاتُوا بِسُورَةٍ‏ مِن مِثلِهِ»

آری نه تنها در آنروز بلکه برای همیشه آوردن تنها یک سوره مانند این کتاب کافی است

تا اساس اسلام را یکباره درهم ریخته و ادعای نبوت پیامبر اعظم آن را باطل سازد.

برای دریافت دائمی بودن اعجاز قرآن از این دیدگاه کافی است

در نظر بگیریم که قرنهاست دشمنان کینه توز اسلام که از پشتیبانی و

حمایت همه جانبه و وسیع استعمار برخوردارند در راه لکه دار

ساختن این مکتب آسمانی از هیچ علل شیطانی

روی گردان نبودند.

و قرآن خود صریحا عجز انسانها را از انجام آن در همان ابتدا در جمله ای کوتاه

یادآور شده وفرمود: «وَلَن تَفعَلُوا   هرگز نمی توانید آن را انجام دهید»

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● سندهای آسمانی رسالت حضرت محمد (ص) سه شنبه 85 آبان 23 - ساعت 10:54 عصر

نویسنده: ترنم باران

معجزات فصلی ویا گذرا

خارق عادات ومعجزاتی که پیامبر بزرگ اسلام (ص) برای اثبات رسالت آسمانی

خویش آنها را دارا بودند بر دو نوع بود: نوع اول که ما آنها را «معجزات فصلی»می نامیم

خارق عاداتی بود که برای اتمام حجت با تقاضای فرد و یا جمعی انجام می گرفت مثلا:

مردی از راه می رسید که با منطق و استدلال هیچگونه رابطه ای نداشت

وبرای اثبات نبوت آن حضرت از وی میخواست معجزه ای خاص انجام دهد.

آن بزرگوار از پروردگار خود انجام خواسته آن مرد را (اگر آن خواسته

با شرائطی که رعایت آنها در اعجاز لازم است تطبیق میکرد)

تقاضا می نمود و خداوند هم آن معجزه را با دست پیامبرش عملی می ساخت.

اینگونه معجزات را می توان« معجزه فصلی» نامید.زیرا  با در نظر گرفتن

شرائط خاص و زمان ومکان معین انجام میگرفت ولی این قبیل خارق عادات

چیزی نبود که پیغمبر عالیقدر اسلام (ص)خود ابتدا برای اثبات نبوت

خویش برآنها تکیه کرده وبخواهد صدق مدعای خویش را

از آن راه ثابت نماید.

قرآن یا معجزه دائمی پیامبر اسلام (ص)

نوع دوم از معجزات وخارق عاداتی که حضرت محمد (ص) آنرا دارا بود

«معجزه دائمی » است. پیغمبری که جهانی است و برهمه انسانها مبعوث گردید

و آئین او جاویدان وبرای همیشه باقی است طبعا باید برای اثبات نبوت و ماموریت آسمانی

خویش بر اعجازی تکیه نماید که جاویدان و باقی است وجنبه فصلی ندارد.

آری پیغمبر جهانی معجزه جهانی میخواهد، معجزه ای که جنبه های اعجاز آن مرز زمان ومکان

را شکافته و برای همه نژادها و مردم قابل درک باشد

و این معجزه چیزی جز قرآن نیست.

قرآن سندی آسمانی و استوارنامه ای ملکوتی است که پیامبر عزیز اسلام آنرا

برای اثبات رسالت خویش در برابر جهانیان گشوده است ولی باید توجه

داشت که معجزه بودن قرآن برای همیشه وهمه نژادها خود یک نوع اعجاز است

زیرا این کتاب باید از آغاز نبوت آن بزرگوار تا پایان جهان همچنان بصورت سندی زنده و دلیلی

غیرقابل انکار بر صدق ادعای وی وسفارت آسمانی آن حضرت باقی باشد

درحالیکه انسانها از آن تاریخ تا عصر ما دورانهای مختلفی را پشت سر نهاده و

تکامل های دیگری را نیز در پیش دارند.

در قرون پیشین اسلام مردم در سراسر جهان تقریبا درحالت بی خبری و نادانی بسر برده و از نظر

فکری در مرتبه نازلی قرار داشتند ولی قرآن در همان عصر و درآن شرائط  نامساعد

معجزه ای بزرگ ودلیلی قاطع بر نبوت پیغمبر اسلام(ص) بوده است.

در جهان ما و درعصر کنونی نیز که انسانها به بسیاری از اسرار

و رموز جهان آفرینش پی برده و از حقایق علمی فراوانی

آگاهند باز هم قرآن معجزه و برای اثبات رسالت آن

بزرگوار سندی قاطع است. واین مسئله

خود نوعی اعجاز بشمار می آید.

قرآن به لغت عرب (که اصولی ترین وجامع ترین لغات زنده جهان است) نازل

گردیده وجنبه فصاحت وبلاغت آن نژاد سرسخت عرب را به زانو درآورده بود ، ولی همین کتاب

در عصر حاضر وبرای نژادهای مختلف وملتهای دیگر هم جنبه اعجاز دارد!

اینکه اعجاز قرآن برای همیشه باقی است وگذشت زمان وتکامل فکری ابناء آدم هیچگونه

ضربه ای بر این سند آسمانی وارد نیاورده خود یک معجزه وخارق عادات است.

بسیار دیده شده که دانشمندی بزرگ و یا گروهی از دانشمندان کتابی را در رشته های تخصصی

خویش با دقت وتوجه هر چه بیشتر می نویسند و انتشار آن در همان عصر موجی از تحسین

وتشویق عمومی را بر می انگیزند اما با گذشت زمان وتکامل که از نظر علمی و فکری

بوجود می آید آهسته آهسته ارکان علمی آن کتاب درهم فرو می ریزد

و ارزش و اعتبار آن نوشته یکباره سقوط کرده و یا تزلزل می یابد.

اما یکی از جنبه های عظمت قرآن در این است که با سپری شدن قرن ها و تحولات گوناگونی که

برای افکار و عقاید انسانها بوجود آمده وپیشرفت های علمی جهت آوری که برای بشر رخ داده

با این حال همچنان طراوت و شادابی آن بحال خود باقی است و نه تنها در جنبه های

اعجاز آن هیچگونه تزلزل و رخنه ای پدید نیامد بلکه هرچند بر حجم معلومات

بشر افزوده گردد عظمت و اصالت مسائل آن آشکارتر میشود.


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 ● نبوت خاصه یا رسالت آسمانی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلّم یکشنبه 85 آبان 21 - ساعت 9:34 عصر

نویسنده: ترنم باران

خاندان حضرت محمد(ص) وروحیات شخصی ایشان

قبیله آن حضرت وقومیت او از بنی هاشم است، یعنی همان

تیره عرب که در شجاعت وسخاوت و پاکی واصالت در بین همه

قبائل مشهور بوده اند موقعیت خاص اجتماعی بنی هاشم و

اعتبار آنان از جنبه های فضیلت(در سطح اکثریت با مقایسه به قبائل

دیگر عرب) تا آنجا بود که انتساب به آن قبیله افتخار بود وعامل سرافرازی

بشمار می آمد حضرت محمد(ص) ازچنین قبیله بوده است و اما ازنظر

خانواده وپدر ومادر، آن بزرگوار  فرزند عبدالله آن جوان نیک سرشت

و زاده آمنه بانوی پاک عرب است.

عبدالله پدر گرامی آن حضرت از جوانان خوشنام وپاکدامن بنی هاشم بود

که زیبائی را با نجابت وپاکی را با اصالت درهم آمیخته بود، او با دوشیزه ای

با فضیلت که عفت وحیا را با تقوای فراوان توامان داشت یعنی آمنه ازدواج

کرد و از آن پیوند فرخنده آن ثمره بدست آمد که از نظر انسانی در اوج کمال قرار

گرفت وآسمان فضیلت را خورشید وار روشن ساخت.

آری پیامبر گرامی اسلام (ص) از آن دودمان با فضیلت واز چنان خاندانی با

اصالت تولد و در مهدی چون دامان عبدالمطلب و ابوطالب جد وعموی بزرگوار

خویش نشو ونما یافت. یعنی مجموعه مقدسی که اگر در سراسر جزیرة العرب

جستجو می کردند از‏ آن اصیل تر وپاک تر سراغ نمی شد.

واما از جنبه های شخصی وروحیاتی که آن حضرت دارا بود این تاریخ پر محتوای

زندگی آن بزرگوار است که از توصیف غنی و از کمالات بشری سرشار است:

پاکی ، صفا، خیرخواهی، شجاعت، بخشش وجود، بزرگواری و وقار، راستگوئی

و امانت، ادب و حیا، نجابت واصالت وخلاصه همه آنچه را که می توان« کمال»

به حساب آورد از مسائلی بود که در زندگی آن بزرگوار آشکارا بچشم می خورد

تا آنجا که نه تنها نزدیکان و دوستان بلکه حتی کینه توزان و دشمنان او نیز به

این حقیقت ها اعتراف داشتند.

آری شایستگی انسانی واوج کمالات آن بزرگ مرد تا آنجا بود که می توان

گفت این« قولی است که جملگی برآنند» وحقیقتی است که همه تواریخ جهان

از دوست گرفته تا دشمن برآن گواهی می دهند.

امین امت یا معصوم از گناه

برای دست یابی به این واقعیت که پیامبر اعظم (ص) چگونه از یک مصونیت  کامل

اخلاق ویا عصمت برخوردار بوده است کافی است تا ما به تاریخ و زندگی نامه

آن بزرگوار بطور اجمال نگاهی بیفکنیم.

تاریخ حیات چهل ساله و پر افتخار حضرت محمد(ص) پیش از رسالت آسمانی

وی که از همان ابتدای ولادت تا آخرین لحظه ها در دسترس است

گواهی است روشن بر اینکه چگونه آن بزرگوار در آن محیط نامساعد ومنحط

نه تنها توانست دامن خویش را از همه ناپاکیها وگناهان مهم وچشم گیر

پاک بدارد بلکه بخوبی موفق گردید که در رعایت همه جنبه های

فضیلت وکمال و دوری جستن از هر نوع انحراف وفساد

زبانزد عام و خاص شود تا آنجا که حتی در فضای آلوده وتیره جزیرة العرب

نزد همه کس به « امین » ملقب شده بود و مورد اعتماد

همگان قرار گرفت و این اعتماد تا آن حد وسیع بود

که گاهی در بحرانی ترین لحظه ها، آنجا که می رفت تا شعله های

جنگ و اختلاف برافروخته شده و برادر کشی در بین قبائل آغاز گردد

حضرت محمد(ص) تکیه گاه معنوی وانسانی قریش بوده است تکیه گاهی که

برای حل پیچیده ترین مشکلات اجتماعی قبائل عرب از آن حضرت

استمداد کرده و با آرامش خاطر به وی اعتماد می نمودند.

       محمد (ص) درجایگاه داوری  

                      این حادثه که درجریان بنای جدید کعبه اتفاق افتاد می تواند درجه  پاکدامنی                                          

وحسن سابقه واعتماد شدیدی که براثر آن تمام قبائل مکه نسبت به پیغمبر اسلام (ص)

        قبل از دوران نبوت وی داشتند بخوبی نشان دهد،تاریخ آن واقعه چنین است:

بزرگان مکه درصدد برآمدند تا خانه خدا را وسعت دهند و بر طول وعرض

آن بیفزایند از این نظر دست بخرابی آن زدند وآن را بار دیگر پی ریزی نمودند تا به

نصب حجر الاسود رسیدند. در این جا اختلاف بین چهار قبیله بزرگ مکه شروع گردید و

 هریک می خواست تا حجر با دست آنان نصب شود وافتخارآن برای همیشه از قبیله آنان باشد.

کار این مخاصمه بالا گرفت تا آنجا که بالاخره شمشیرها ازنیام بیرون آمد

و همه آماده نبرد شدند تا بتوانند با استفاده از قدرت و زور به آرزوی خود رسیده وخواسته خویش

را عمل سازند.

تمام قبائل به جوانان وجنگجویان خود آماده باش دادند وصفوف خود را برای پیکار منظم ساختند.

بزرگان قبیله بنی عبدالدار با طایفه بنوعدی هم پیمان شدند و متحد گردیدند

وهم اینها بودند که قدحی از خون سرشار کرده و داخل

مسجد الحرام آوردند و دستهای خود را در آن

قدح فرو بردند وسوگند یاد کردند که تا جان در تن  دارند

از پای نایستند و اجازه نصب حجر به قبائل دیگر ندهند.

بوی خون از فضای مکه بخوبی به مشام می رسید وهرآن ممکن بود جنگی

خونین آغاز گردد، جنگی که پایان آن نامعلوم بود واگر درمی گرفت صدها جوان زبده و

نیرومند عرب درآن میان بخاک وخون کشیده میشد وتنها یک قبیله

فاتح باقی می ماند که آن هم طبعا صدها کشته و مجروح از خود بجای می گذاشت.

چهار روز وضع مکه این چنین بود تا بالاخره در روز پنجم بزرگان قریش شورا کردند تا راه حلی

برای این مشکل مهم بیابند و از برخورد خصمانه قبائل با یکدیگر جلوگیری کنند وآن محیط را از آن

وضع انفجار آمیز نجات بخشند. در میان آنان ابوامیة بن مغیره که از همه سالخورده تر

و مسن تر بود گفت این جنگ را واگذارید و این راه حل را بپذیرید که هر کس

نخست از باب بنی شیبه هم اکنون درآید در میان شما قضاوت کند

و درباره این واقعه رای بدهد.

بزرگان قریش همگی این رای را پسندیده و آن را پذیرفتند دراین هنگام تمام

گردنها کشیده شد وهمه چشمها بسوی باب بنی شیبه نگران گردید تا اولین کس را که

از آنجا درآید به سمت داوری در بین خود برگزینند. ناگاه دیدند حضرت محمد(ص)

از در آمد و داخل مسجد گردید، در اینجا عکس العمل روسای قبائل این بود

که متفق الکلمه گفتند« ما بدانچه محمد امین گوید رضا دهیم»

آن حضرت هم بخاطر آن که افتخار حمل ونصب حجر در قبیله خاصی باقی نماند

و از این راه آتش کینه قبائل دیگر نسبت به آن قبیله شعله ور نگردد طرحی عالی

انتخاب کرد که مورد تحسین همگان قرار گرفت بدین صورت

که عبای خود را بر روی زمین پهن نمود

وسنگ را در وسط آن جای داد

آنگاه از هر قبیله فردی را انتخاب فرمود تا هریک گوشه ای از عبا را بردارند

وبدین صورت حجرالاسود بکمک همه قبائل حمل شد تا به

محل نصب آن رسید،‏در آنجا آن حضرت به نمایندگی از تمام قبائل سنگ را نصب فرمود،

وبه آن غائله بزرگ خاتمه بخشیدند.

در این داستان که تاریخ وقوع آن قبل از بعثت پیغمبر اسلام (ص) است بخوبی می توان درجه

اعتماد همه قبائل عرب را نسبت به آن بزرگوار مشاهده کرد.

مردی که در محیط کاملا فاسد و آلوده پرورش یافت بود توانست با آن حد پاکدامنی

و فضیلت خود را حفظ نماید که همه کس او را امین می خواندند وکاملا بوی اعتماد داشتند تا آنجا

که هنگام ورود آن حضرت از باب بنی شیبه به مسجد بزرگان قبائل وهمگی مسرور گشتند و او را

بعنوان یک داور عدالت پیشه و« محمد امین» مورد استقبال قرار دادند ومتفق الکلمه

گفتند« ما بدانچه محمد امین گوید رضا دهیم».

آری پیامبر بزرگ اسلام (ص) در دوران پیش از رسالت خود در آن جو

آلوده و فاسد آن چنان زیستند که پاکی و پاکدامنی وی مورد گواه همگان بوده است

در حالی که آن بزرگوار قبل از بعثت حتی دریک مورد سابقه  سوء و یا خیانت

داشتند این خود کافی بود تا دشمنان وی آن سابقه را بصورت حربه ای برنده علیه آن حضرت

بکار برند تا با نشر و اشاعه آن بر اعتبار و حیثیت اجتماعی او لطمه وارد ساخته و از این

طریق سدی نیرومند در راه رسیدن آن بزرگوار به هدفهای تربیتی و از انسانیش بوجود آورند.

 اما این تاریخ سراسر جهان است که نشان می دهد هیچ یک از دشمنان سرسخت

و کینه توز آن سفیر آسمانی چنین ادعائی را نداشت و گناهی را به آن

بزرگوار نسبت نداد و این خود شاهدی است گویا که عصمت ومصونیت کامل اخلاقی آن حضرت

را اثبات می کند. زیرا ما می دانیم که دشمنان پیامبر عزیز اسلام برای مبارزه با وی

از هر وسیله ای استفاده می کردند. ولی در این هیچ گاه زندگی

گذشته آن حضرت را به میان نکشیده و روی آن تکیه ننمودند با آن که اگر سابقه

سوئی در کار بود این عامل می توانست بصورت بسیار موثری مورد استفاده آنها قرار گرفته و از

آن بهره بردارند.


 

نظرات شما ( )

 

 

 

<      1   2   3   4   5      >

 ● ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

صلوات بر محمد (ص)
[عناوین آرشیوشده]

 

 

 

 

دوشنبه 103 اردیبهشت 10

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c
 

 

پیوندهای روزانه   

[79]
ترنم باران [83]
[آرشیو(2)]

 

درباره خودم   

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

لوگوی وبلاگ   

ترنم باران - رحمتی برای عالمیان

 

جست‌و‌جو در متن وبلاگ   


 

نوشته‌های قبلی   


در ستایش رحمة للعالمین
محمد (ص) می آید
نبوت خاصه یا رسالت آسمانی حضرت محمد صلّی الل
سندهای آسمانی رسالت حضرت محمد (ص)
اعجاز قرآن از جنبه های گوناگون
پندها...( فرمانده نادان)
استوار چون کوه
پیامبر اکرم (ص) از نگاه امام صادق علیه السلام
پندها...( عذاب دروغگو)
پیرمرد بهشتی
تلاشهای مداوم پیامبر(ص) در احیای دین خدا
اخلاق پیامبر (ص) را می توان شمرد؟
پاسخهای پیامبر (ص) به شمعون راهب
پیامبر به سلامت باشد
السلامُ علیکِ ایتها المظلومةُ الممنوعةُ حَقُها

 

 

اشتراک در خبرنامه   


 

با ارسال فرم فوق می‌توانید از
به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.